رضا امیرخانی( -۱۳۵۲)، نویسنده است. این کتاب شامل گزیدهای از یادداشتهای امیرخانی در فاصله سالهای ۸۱ تا ۸۴ و در برگیرنده چهار بخش با عناوین الواح، امکنه، اجتماعیات و فرهنگ است. نویسنده در مقدمه کتاب مینویسد: «این یادداشتها نموداری است از اوضاع جامعه در آن سالها از نگاه یک داستاننویس». از ویژگیهای این اثر موضوعات گوناگون و جذابی است که امیرخانی به آنها پرداخته است. عناوین بعضی از یادداشتها عبارت است از: بشاگرد و آینهی خورشیدی، بم شهری که خم شد، امّا کم نشد!، عاشورای ظاهر و عاشورای باطن، خانهی عاشقان امیرالمؤمنین (گزارشی از دیدار با جرج جرداق)، لبنان، یک معادلهی چند مجهولی با درجات بالا، یک مغالطه از یک رئیسجمهور، مردی متعهد به حقیقت، شاعر اگر حکیم نباشد مزلف است، نقدی بر کتاب آیات شیطانی، فرزندان زن زیادی جلال، آموزش داستاننویسی به زبان ساده. در یکی از نوشتههای کتاب میخوانیم: «رفیقی دارم که فوقِ لیسانسِ ریاضی دارد از صنعتی شریف. توی خانوادهای بزرگ شده است که حتا یک بار هم سهواً آب پرتقالِ ساعتِ دهِ صبحش قضا نشده است. تا آن جا که من به یاد میآورم همیشه مرتب و اتوکشیده و دوستداشتنی. چند ماهی است که هر روزِ جمعه میرود گاراژِ حاجی سرکهای توی خیابانِ مولوی. وقتی من هم این خبر را شنیدم کف کردم. اولِ ماهِ ربیع بود که جایی مهمانش بودیم. برایمان فیلمی گذاشت از گاراژ. وسطِ گاراژ موکت پهن کرده بودند. موکتِ قهوهای. انبوهِ تماشاگران دورِ میدان نشسته بودند. رضا سیاه، لاریاش را جلو آورد و خارِ نوک پهن بست به پایش. داور هم جلو آمد و بر کارِ او صحه گذاشت. بعد نوبت رسید به خروسبازِ حاجی مسگری که صاحب خروس بود. لاری حاجی مسگری قهوهای بود. پابلند و قبراق»
Bewertungen
Es gibt noch keine Bewertungen.